tr_tnav tl_tnav
کد خبر: ۱۵۳۲
تاریخ انتشار: ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۷
فصل نخست سریال شهرزاد که در قسمت های پایانی، واکنش های متفاوت و بعضاً تناقض آمیز مخاطبین خود را برانگیخته بود، بالاخره به اتمام رسید و مشتاقان خود را چشم به راه آغاز فصل دوم گذاشت.

ایمان هوده شناسفصل نخست سریال شهرزاد که در قسمت های پایانی، واکنش های متفاوت و بعضاً تناقض آمیز مخاطبین خود را برانگیخته بود، بالاخره به اتمام رسید و مشتاقان خود را چشم به راه آغاز فصل دوم گذاشت. 

گفتن از ویژگی ها، ساختار، فیلمنامه، طراحی صحنه، بازی، کارگردانی و ... تکرار مکررات است و کمتر بیننده ای است که به فاخر بودن اثر اذعان نکند. پس، از اینها می گذریم و سعی می کنیم پایان بندی سریال را بیشتر مد نظر قرار دهیم
واضح است که ترجیح دادن فرهاد به قباد، از سوی شهرزاد، به مذاق دوستداران سریال خوش نیامد و به ویژه، اکثر قریب به اتفاق "مادران" نتوانستند با این تصمیم شهرزاد کنار بیایند که: چطور ممکن است یک مادر - آن هم در سالهای دهه 30 - به این راحتی از بچه اش بگذرد و به عشق قدیمی خود رجوع کند؟ از حق هم نگذریم این حرف بی راهی نیست؛ گرچه شهرزاد از زنان زمانه خود بسیار جلوتر بوده است.
در واقع، نوع تمایل مخاطبین به این بود که شهرزاد در هر صورت به قباد برگردد. دلیلش هم واضح است؛ قباد مردی است که از زن اول خود جز توهین و بد دهنی، مهمانی بازی و بریز و بپاش و ولخرجی، تنشهای روانی و ... چیزی ندیده. در حالی که در آن سوی میدان، انسانی متعالی را دید که بی برو برگرد، عشقی والا و بدون قید و شرط را برایش به ارمغان آورد. این آدم داغان و شکسته و خرد، با شهرزاد نم نم رو به تعالی بود. به قول خودِ قباد، بهشت را تازه داشت پیدا می کرد
پس بیننده با این وجه داستان همذات پنداری بیشتری داشت و لذا وقتی که محقق نشد و در سکانس معروف حیاط خانه، شهرزاد فرهاد را انتخاب کرد، خیلی ها همراه با قباد فرو ریختند.
با اینحال فتحی با حرفه ای گری خاص خود، برای این بخش از روایت هم همچون سایر گره های قصه، ادله محکمه پسندی دارد. او میلیمتری و میناتوری، از زبان شهرزاد توجیهات لازم را ارائه می کند. مثلاً در سکانس مهمی از قسمت 27 می بینیم که شهرزاد رو به قباد می گوید که او (شهرزاد) به میل خود از خانه وی نرفته و تا زمان تصمیم به جدایی قباد (که ناشی از فشار های سنگین و کمرشکن بزرگ آقا بود) به عهد خود با او وفادار بوده است. از سوی دیگر شهرزاد انتظار داشت قباد در طول زمان، به چنان رشد و تعالی ای برسد که بتواند اصطلاحاً جلوی بزرگ آقا در بیاید و ظلم وستم او را بر نتابد. کاری که قباد بسیار دیر - در سکانس های پایانی - به آن رسید و دیگر آب از سرش گذشت و ترس هایش را کنار گذاشت و توانست بی واهمه و رو در رو، با عمویش (؟) کارزاری بی سابقه را به نمایش بگذارد
همچنین از زبان بزرگ آقا می شنویم که قباد نتوانست طوری با شیرین رفتار کند تا بتواند زندگی موازی با شهرزاد را تداوم بخشد. به خاطر همین، با فتنه گری های شیرین و عصبیت ها و تأثیرگذاری اش بر پدر، جدایی قباد از شهرزاد اجتناب ناپذیر شد
با وجود تمام امیدواری ها به این مجموعه، متأسفانه آفتِ مدل پایان بندی سریال های ایرانی، دامن "شهرزاد" را هم گرفت و گرچه با شدت کمتر، نوعی دستپاچگی و سرِهم بندی در تعیین تکلیف ماجراها کاملاً مشهود بود. به ویژه تغییر نگاه یا دیدگاه شخصیت های فیلم در برخورد با موضوع مهمی مثل ازدواج فرهاد و شهرزاد (گره اصلی داستان) که برای پروراندن و جا انداختن آن، قسمتهای زیادی صرف شده بود. این چرخشهای ناگهانی، گاهی چنان توی ذوق زننده است که انگار کسی خواسته صرفاً با یکی دو قسمت و چند سکانس، تمام آن زحمات را بر باد دهد! (نگاه کنید به سکانس پذیرش موضوع از سوی بزرگ آقا یا مادر فرهاد).
همچنین در ادامه انتقاد به اختتامیه سریال، نوع مرگ بزرگ آقا هم به هیچ وجه در شأن بزرگی اش نبود. شاید در سکانس لطیف مکالمه اش با باغبان (که به زعم حقیر از معدود بخش های قابل تأمل در یکی دو قسمت پایانی محسوب می شود)، می شد مرگی خاصتر برای وی متصور شد
در عین حال حسن فتحی با ایجاد ابهامات و معماهای نسبتآً به موقع در داستان و کاشتن بذر تعلیق و پرسش در ذهن تشنه و جستجوگر مخاطب، توانست به خوبی در لحظه اتمام فصل یک، همه را به فصل دوم سریال امیدوار سازد. در واقع با وجود دلخوری مخاطب به خاطر تصمیم شهرزاد، نکته مهم این بود که اکثر قریب به اتفاق بینندگان، انتظار رسیدن فصل دوم را به سایر توقعات روز مره شان اضافه کردند!
ارتباط عجیب و غریب قباد با نصرت/حشمت، نوع آگاهی (یا ناآگاهی؟) بزرگ آقا نسبت به این رابطه، نقش اکرم در ادامه ماجرا و سابقه قبلی اش، نحوه استمرار جاه و جلال بزرگ آقا و جایگاه قباد در این معرکه، سرنوشت شیرین و شربت و سرهنگ تیموری و مهمتر از همه، عاقبت مثلث عشقی "شهرزاد - فرهاد - قباد"، همگی سوالات بی جوابی هستند که تمایل به دیدن فصل بعد را در مخاطب به خوبی زنده نگاه می دارند
چرا نصرت که اینقدر به بزرگ آقا نزدیک است و حکم دست راست وی را دارد، اینطور به خون او تشنه بوده؟ چه چیزی بینشان جریان داشته که چنین تناقض بزرگی را در نوع رابطه شان می بینیم؟ 
یا اینکه چرا بزرگ آقا در حین مرگ، به نصرت اعتراف کرد که قباد را دوست داشته؟ این چه دوست داشتنی است که با نقره داغ کردن همیشگی اش همراه بود؟ قصدش چه بود که اسمی از شهرزاد برد و انگار منظورش این بود که می خواسته شهرزاد این تاج و تخت را پس از او راهبری کند؟ 
تناقضات فوق البته تا اینجای کار ایرادی ندارد؛ چون قصه فعلاً در جایگاه روایت موضوع است. ولی برای ادامه سریال، کار فتحی و تیم نویسندگان جهت ایجاد یک منطق منسجم و باورپذیر و گره گشایی از ابهامات متعدد و پیچیده داستان، بسیار سخت خواهد بود
این در حالی است که واکاوی عشق رازآلود بزرگ آقا به شهرزاد - که به گفته خود بزرگ آقا دچار خودسانسوری از سوی وی شد - هنوز هم جای کار بسیار دارد. یادتان باشد در قسمت 16 سریال، عکس زنی (در لباس عروسی) از صندوقچه مخفی بزرگ آقا بیرون آمد و در دستش دیده شد که شباهت انکارناپذیری به شهرزاد داشت. او که بود؟ (قطعاً همسرش نبود چون در صحنه تصادف و همچنین بر روی در و دیوار خانه، عکس همسر بزرگ آقا مشخص است.) 
در همین راستا، بد نیست گریزی هم بزنیم به منولوگ ماندگار و استثنائی بزرگ آقا در اپیزود 17؛ که حالا می فهمیم بی ارتباط به عشق مخفی و یک طرفه وی به شهرزاد نبوده است
می دونم ... سراپات کدورته از من.
خیلی مونده بفمی که زندگی بی رحم تر از اونه که هر چی می خوای جلوت بذاره؛
اگه یه وقت اینو بفهمی، همه کدورت ها از قلبت پاک می شه...
تو زندگی یه رازهایی هست که به زبون نمیاد؛ باید راز مگو بمونه.
اینو بدون: تو این دنیا تو تنها کسی نیستی که دلت شکسته؛ به اونچه که می خواستی نرسیدی.
اصل تو این دنیا نرسیدنه؛ وقتی برسی عجیبه ...
ساختار فصل 2 می تواند جذابتر هم باشد. تلفیقی از آینده و فلاش بک. فلاش بک هایی حتی به قبل از زمان فصل 1. پس شاید در فصل بعدی، خیلی در زمان به جلوتر نرویم؛ به خاطر حل معماهای کاشته شده در ذهن.
در پایان، نمی توان از "شهرزاد" گفت و به وجه نامحسوس سیاسی اثر اشاره ای نکرد. فتحی در قالب یک درام سنگین عشقی - تاریخی، دغدغه های سیاسی جالبی هم دارد. آنجاها که در قالب بازی زیرکانه کلمات، تلنگر های ریزی به ذهن مخاطب می زند!..

 

نام:
ایمیل:
* نظر: