ناکارآمدی احزاب سیاسی در
حوزه انتخابیه ایذه و باغملک
ناصر
مولایی: بی شک ورود مفاهیمی
چون حزب، قانون اساسی، پارلمان و تفکیک قوا در ادبیات سیاسی ایران از درخشان ترین نتایج
انقلاب مشروطه در سال 1285شمسی بوده است. مفاهیمی که ظهورشان در ادبیات سیاسی کشورمان
نویددهنده این امر بود که بعد از یکی دو دهه، ایران هم مانند کشورهای دیگر و تجربه¬های دیگر پا به مراحل مختلفی از رشد و
توسعه سیاسی بگذارد. از آن تاریخ یکصد و ده سال می گذرد
بی شک ورود مفاهیمی چون حزب، قانون اساسی،
پارلمان و تفکیک قوا در ادبیات سیاسی ایران از درخشانترین نتایج انقلاب مشروطه در سال 1285شمسی بوده است.
مفاهیمی که ظهورشان در ادبیات سیاسی کشورمان
نویددهنده این امر بود که بعد از یکی دو دهه، ایران هم مانند کشورهای دیگر و تجربه های دیگر پا به مراحل مختلفی از رشد
و توسعه سیاسی بگذارد. از آن تاریخ یکصد و ده سال میگذرد. بررسی تاریخ سیاسی- اجتماعی ایران در یکصد
و ده سال اخیر نشان میدهد که اگر بخواهیم کارآمدی و میزان تاثیرگذاری
این مفاهیم را در سپهر سیاسی ایران اولویت بندی نماییم حزب و تحزبگرایی بر خلاف کشورهای توسعه یافته جایگاه
چندان امیدوارکنندهای بدست نخواهد آورد. اما نکته این است
که چرا احزاب سیاسی در انجام رسالت خود که همانا توسعه دموکراسی و مردم سالاری میباشد آنچنان که انتظار میرفت توفیق چندانی بدست نیاوردند؟ در پاسخ
به این سوال شاید جنگها، ناامنیهای داخلی، تهاجمات خارجی، وابستگی اشخاص سیاسی به
دول استعماری، مخالفت و کارشکنیهای حکومت در مسیر حرکت احزاب و موارد
از این قبل ذکر شود اما وجود نمونه
ی مشابه در کشورهای دیگر و روند موفق احزاب نشان میدهد که ممکن است مثلا تهاجمات خارجی یا ناامنی اختلالاتی
را در روند توسعه احزاب بوجود آورده باشد اما علت اساسی نبودهاند و علت بنیادی را باید در فرهنگ سیاسی
جامعه ایران جستجو نمود. فرهنگ سیاسی هر جامعه موجد نوع خاصی از ساخت سیاسی در آن جامعه
است و در این ساخت سیاسی است که بسیاری از مفاهیم و نهادهای سیاسی معنا می
یابند. فرهنگ سیاسی یا مشارکتی است که ساخت
سیاسی دموکراتیک را بوجود می آورد و یا فرهنگ آمریت و تابعیت است
که ساخت اقتدارگرا را به دنبال دارد. در ایران
فرهنگ سیاسی بالغ بر دوهزار پانصد سال مبتنی بر آمریت و تابعیت بوده و همین امر ساخت
سیاسی غیرمشارکتی را بوجود آورده است. از آنجاییکه احزاب به عنوان نهادهای سیاسی جدید صرفا در یک
فرهنگ سیاسی مشارکتی نهادینه شده و ساخت سیاسی مبتنی بر دموکراسی میتوانند رشد و ترقی نمایند و در غیر این
صورت محکوم به زوال و ناکارآمدی می باشند بنابراین این احزاب سیاسی در ایران ناکارآمده بوده
و هستند. اما اکنون مسأله این است چرا احزاب
سیاسی بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی علیرغم فروریختن ستونهای استبدادی و روی کارآمدن نظامی مردم سالار نیز دستاوردی درخشان بدست نیاوردند که پاسخ آن را نیز باید در همین فرهنگ سیاسی آمریت
جستجو نمود. در حقیت نظام مقدس جمهوری اسلامی
ایران از همان آغاز با وقایع و حوادثی چون
جنگ تحمیلی روبرو شد و همین عوامل زمینه فعالیت را برای نهادینه کردن فرهنگ مردم سالاری
دینی در بین قشر تحصیلکرد و توده مردم مخدوش نمود. به علاوه
فرهنگ آمریت چنان که ذکر شد سابقه
ای 2500 ساله دارد و نباید انتظار داشت این
فرهنگ با استقرار سه دهه نظامی مردم
سالار کاملا ماهیت خود را از دست بدهد. پس
مشکل را باید در فرهنگ سیاسی و به دنبال آن ساخت سیاسی جامعه دانست. ساختی که علیرغم وجود نظامی اسلامی و مردم سالار در
بین سیاستمدرانش قانون گریزی و بی اخلاقی سیاسی، عدم نهادینه شدن فرهنگ
رقابت حزبی، تمایل به حذف رقیب به جای رقابت سالم، اهمیت یافتن منفعت روسای احزاب بر منفعت عمومی و عدم پاسخگو بودن احزاب چنان عجیب هم به نظر نمیرسد. به همین جهت است که نوعی بیاعتمادی به احزاب سیاسی در ایران وجود
دارد و هرچه از مرکز قدرت دورتر میرویم
کارکرد احزاب سیاسی کمرنگ
و قوم گرایی تبدیل به یک فاکتور مهم برای رقابت سیاسی می شود. حال میخواهیم حوزه انتخابیه ایذه و باغملک و رفتار سیاسی
مردم این حوزه انتخابیه را بعنوان نمونهای
از جامعه آماری در اثبات مدعای خود در خصوص
ناکارآمدی احزاب سیاسی و بیاعتمادی
مردم به این احزاب را مورد بررسی قرار دهیم.
مردم شهرستان ایذه در سال
1376 در یک فضای دو قطبی با یک مشارکت بسیار حماسی در انتخابات حضور پیدا کرده و در
یک اتفاق نادر بعد از زادگاه کاندید اصلاحات نسبت به جمعیت خود بیشترین آرا را برای
جناب آقای سید محمد خاتمی به صندق ریختند واعتماد خود را به این جناح سیاسی
نشان دادند. حال این آرا را مقایسه میکنیم با آرا ریاست جمهوری در سال 1392 در یک فضای
دو قطبی اینبار مردم شهرستان ایذه و باغملک همین
حماسه را تکرارمیکنند اما نه برای هیچ یک از کاندیدای محور اصلاحات و اصولگرا
بلکه برای جناب آقای دکتر محسن رضایی. حال
پرسشی که قابل طرح میباشد این است که چرا گرایش مردم ایذه و باغملک به این دو حزب غالب تغییر کرده است؟ اگر بگویم چون جناب آقای دکتر رضایی
بختیاری بود باز دلیل قانعکننده ای نیست. چرا که جناب آقای دکتر
رضایی هم در سال 1388 در انتخابات حضور داشتند اما نتیجه آن متفاوت با انتخابات سال
1392 بود. دلیل آن به عملکرد احزاب و کارگزارانشان برمیگردد که منافع شخصی را بر منافع
جمعی ترجیح میدهند. درست یکسال بعد از انتخاب جناب
آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور در سال 76 با وجود رأی افسانه ای شهرستان ایذه اما
در کمال ناباوری این شهرستان به عنوان مرکزی برای اشرار تبعیدی استانهای دیگر انتخاب میشود و لقب پرافتخار تبعیدگاه را در جواب
اعتماد خود به دولت اصلاحات دریافت میکند که همین خود نخستین گام بی اعتمادی به جریان احزاب سیاسی را در
این شهرستان بدنبال داشت. در آن روز سکوت شورای اصلاح طلبان خوزستان سوالات بیشماری را در ذهن بسیاری
از مردم بوجود آورد. در همان ایام بسیاری از همین کسانی که اکنون شخصیت صادق و مردمی
دکتر قبادیان را به عنوان اصلاح طلبی راستین زیر سوال میبرند و خود در مجلس شورای اسلامی حضور داشتند در
مقابل جریان انتقال آب کارون به نواحی مرکزی سکوت کردند. این سکوت آیا چیز جز زد و
بندهای سیاسی معنای دیگری داشت؟ امروزه این منفعت طلبی در بین برخی از سردمدارن احزاب خوزستان به حدی رسیده است که نمایندگانی که سابقه و افراطگریشان در حزب رقیب بر همگان روشن است را اصلاح طلب معرفی کرده و به نوعی کاملا مردم را نسبت به
رقابت حزبی بی اعتماد و به شعور مردم این دو شهرستان
توهین می نمایند که همین روز به روز بر ناکارآمدی
احزاب سیاسی در ایران می افزاید و عزمها را برای عبور از این سبک و سیاق تحزب گرایی جزم مینماید.
در پایان باید چنین گفت
که مردم دو حوزه انتخابیه ایذه و باغملک آنقدر از
درک اجتماعی و بینش سیاسی برخوردارند که هم خدمات و دستاوردهای جناب آقای خادمی و دلسوزی و تدین و صداقت جناب آقای پرفسور قبادیان
را بر اردوکشیهای منفعت طلبان به ظاهر اصلاح طلب خوزستان و برخی از مسافران پایتخت
نشین ترجیح داده و سره را از ناسره تشخیص
دهند و هم با رجوع به حافظه تاریخی و کوتاه مدت خود معنای آزموده را آزمودن خطاست را
در عمل نشان دهند.