در نتیجه، این تثبیت قیمت به تثبیت کسریبودجهمنجر شده است.دولتهنگامکسری بودجهچارهای ندارد جز آنکه از طریق استقراض، این کسری را جبران کند. راه دیگر، دریافتمالیاتاست که این دریافت، بررشد اقتصادیکشور تاثیر نامطلوب خواهد گذاشت. پس تنها راه استقراض است و دولت دو روش را میتواند اتخاذ کند؛ اولی استقراض از نقدینگی موجود درجامعهاست که تحت عنوان انتشار اوراق بدهی شناخته میشود و دیگری استقراض از بانک مرکزی به شکل مستقیم و غیرمستقیم. وقتی استقراض از بانک مرکزی انجام گیرد باعث میشود تا پایه پولی افزایش یابد و در بلندمدتنقدینگینیزرشدکند. این مساله دلیل عمده تورم در ۵۰ سال اخیر بوده است بهطوری که کسری بودجه مزمن بهتورممزمن منجر شده است. البته گاهی اوقات به ظاهر بهنظر رسیده که ما کسری بودجه نداریم اما اتفاقی که افتاده این است که دولت ارز حاصل از فروشنفتو فروشثروترا به بانک مرکزی منتقل کرده اما این ارز به راحتی نمیتواند به منابع ریالی تبدیل شود و منجر به کاهش کسری بودجه نمیشود. در واقعارزبهانهای بوده تابانک مرکزیپایه پولی را در اختیار دولت قرار دهد و به همین دلیل، حتی هنگامی که در کشور، درآمدهای ارزی افزایش پیدا میکرده بازهم منجر به افزایش تورم میشده و منفعتی نصیباقتصاد کشورنشده است. اما مشکل سیاستهای تثبیتی به اینجا ختم نمیشود. یکی دیگر از معضلاتی که به وجود میآورد در بودجه خانوار است. اگر بخواهیم مقایسهای انجام دهیم، درترکیهکه همسایهایراناست قیمت بنزین معادل ۱۵ تا ۲۰ هزار تومان است در حالی که در کشور خودمان بین یک تا سه هزار تومان است؛ این امر باعث میشود تا سهمبنزیناز بودجه خانوار کاهش یابد. این مساله یک اثر جانشینی و یک اثر درآمدی خواهد داشت.
از منظر اثر جانشینی، چون بنزین ارزان است افراد بیشتر بنزین مصرف میکنند و این افزایش مصرف بنزین آثار زیانباری همچونترافیکو آلودگی را به همراه خواهد داشت و برسلامتجسم و روان جامعه تاثیر منفی میگذارد. حال از منظر اثر درآمدی، هنگامی که دست به تثبیت قیمت زده میشود افراددرآمدخود را صرف خرید دیگر کالاها میکنند و این امر باعثافزایش قیمتسایر کالاها میشود. میتوان نتیجه گرفت تثبیت قیمت بنزین نه تنها به کنترل تورم نمیانجامد، بلکه به انتقال درآمد و افزایش قیمتها به سمت سایر کالاها خواهد انجامید. اینکه سایر کالاها دقیقا چه تاثیری براقتصادکلان میگذارد محل بحث خواهد بود اما میتوانیم بپذیریم که تثبیت قیمت حاملهایانرژیبه رها شدن بخش مازاد درآمد خانوار منجر خواهد شد که در نهایت این درآمد مازاد به اقشار برخوردار و مرفه جامعه منتقل میشود و بر بازار ارز نیز فشار خواهد آورد. همه این موارد میتواند پاسخی به این پرسش باشد که چرا در این سالها دولتها با اتخاذ سیاستهای تثبیتی، در عملکرد اقتصادی خود شکست خوردهاند.
اما سیاست تثبیتی بر رفتار تولیدکننده نیز رفتار مخربی داشته است. سیاست تثبیتی موجب افزایش سرمایهگذاری در صنایع انرژیبر خواهد شد؛ در واقع وقتی قیمت بنزین تثبیت میشود موجب شده که سرمایه، جایگزیننیروی کارشود و سرمایهگذاری در صنایع انرژیبر نسبت به صنایع کاربر در ارجحیت قرار گیرد. در نتیجه آن، بهاشتغالضربه وارد میشود وبیکاریبه یک مشکل مزمن در کشور تبدیل شده است.
بنابراین از تحلیل رفتار دولت و خانوار و رفتار تولیدکنندگان به این نتیجه میرسیم که سیاست تثبیت قیمت بنزین از یکسو موجب افزایش و مزمن شدن معضل تورم شده و از سوی دیگر رشد اقتصادی را کاهش میدهد و اگر رشدی هم صورت گیرد، این رشد، یک رشد غیراشتغالزا خواهد بود و به افزایش نابرابری در جامعه منجر میشود.